♥عاشقانــه♥سلطان غـ ـــم♥
آخرین سنگر سکوته! خیلی حرفا گفتنی نیست!
من در نفرت بیداری شبانه خود میسوزم وبه خود میپیچم وهرازگاهی پابرهنه به روی شن های اشک آلودد مرگ میدوم و به جوانی خود فکر میکنم که در این غوطه از زمان چگونه هوس مرگ میکند وبه کام زندگی فرو میرود و هنگامی که طرح چهره ام از هم میپاشد و غبارش را باد می برد و من تمامی حس های خود را که در هم می پاشد وجودم پر از بیهودگی است و چه بیهوده است انتظار کنار قبر و من در غم غرق میشوم کودکی ام پلاسیده شده در تاریکی شبانه ی خود نشسته ام و فرو رفته در عمق خاطرات کهنه ی گذشته ام و چه غم انگیز است که بدانی هر روزت همانند روز قبل است
قالب : بلاگفا |